English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4776 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
numeric word U کلمه عددی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
His word is his bond. HE is a man of his word. U حرفش حرف است
He is a man of his word . He is as good as his word . U قولش قول است
non numeric U غیرعددی
numeric U که فقط حاوی اعداد هستند
numeric U 1-مربوط به اعداد. 2-
numeric U نمرهای
numeric U حرفی که در برخی حالت برای نشان دادن یک عدد است .
numeric U سوراخ پانج شده در ردیفهای پانج کارت
numeric U عددی
numeric U عملوندی که فقط از اعداد استفاده میکند
numeric U آرایه حاوی اعداد
numeric U مجموعه کلیدها با اعداد
numeric U که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
numeric U صفحه کلید عددی
numeric keyboard U صفحه کلید عددی
numeric keypad U یک وسیله ورودی که مجموعهای از کلیدهای رقم دهدهی وکلیدهایی با عملکرد مخصوص را استفاده میکند
numeric keypat U قسمت کلید عددی
numeric pad U لائی عددی
numeric punch U منگنه عددی
numeric representation U نمایش عددی
numeric subset U زیرمجموعه عددی
numeric format U فرمت عددی
numeric format U قالب عددی
numeric data U دادههای عددی
numeric coprocessor U کمک پردازنده عددی
numeric constant U ثابت عددی
numeric coding U برنامه نویسی عددی
non numeric programming U برنامه ریزی غیر عددی
numeric code U رمز عددی
numeric character U دخشه عددی
numeric alphabetic U عددی و الفبایی
numeric character U کاراکتر عددی
numeric data U داده عددی
fixed numeric format U قالب عددی ثابت
numeric character set U دخشگان عددی
numeric coprossor socket [پریز کمک پردازنده عددی]
in one word U خلاصه
a word or two U چند تا کلمه [برای گفتن]
say the word <idiom> U علامت دادن
last word <idiom> U نظر نهایی
have a word with <idiom> U بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
get a word in <idiom> U یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
All you have to do is to say the word. U کافی است لب تر کنی
word U اطلاع
word for word <adv.> U مو به مو
in one word U خلاصه اینکه مختصرا
keep to one's word U سر قول خود بودن
last word U حرف اخر
last word U اتمام حجت
last word U بیان یا رفتار قاطع
word for word <adv.> U نکته به نکته
not a word of it was right U یک کلمه انهم درست بود
word for word <adv.> U کلمه به کلمه
keep one's word <idiom> U سرقول خود بودن
I want to have a word with you . I want you . U کارت دارم
Could I have a word with you ? U عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
to keep to one's word U سرقول خودایستادن
the last word U حرف اخر
the last word U ک لام اخر
the last word U سخن اخر
say a word U سخن گفتن
say a word U حرف زدن
to say a word U سخن گفتن
to say a word U حرف زدن
take my word for it U قول مراسندبدانید
to keep to one's word U درپیمان خوداستواربودن
to keep to one's word U درست پیمان بودن
to word up U کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
May I have a word with you? U ممکن است دو کلمه حرف با شما بزنم ؟
Take somebody at his word. U حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
word for word U طابق النعل بالنعل
word for word U تحت اللفظی
the last word U سخن قطعی
word for word U کلمه به کلمه
upon my word U به شرافتم قسم
to word up U کم کم برانگیختن خردخردکوک کردن
that is not the word for it U لغتش این نیست
word U زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
word U بخشهای داده مختلف در کامپیوتر به شکل گروهی از بیت ها که در یک محل حافظه قرار دارند
word U تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
word U تعداد کلمات در فایل یا متن
word U موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
word U سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word U مشابه 10721
word U طول کلمه کامپیوتری که به صورت تعداد بیتها شمرده میشود
in a word <idiom> U به طور خلاصه
word U کلمات داده ارسالی در امتداد باس موازی یکی پس از دیگری
word U قول
word U عهد
word U فرمان
word U لغات رابکار بردن
word U نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
at his word U بفرمان او
word U بالغات بیان کردن
at his word U بحرف او
word U واژه
word U پیغام خبر
in a word U خلاصه اینکه مختصرا
word U حرف
word U واژه سخن
i came across a word بکلمه ای برخوردم
word U گفتار
word U لفظ
word U لغت
word U کلمه
in a word U خلاصه
word U روش اندازه گیری سرعت چاپگر
word U عبارت
word wrap U حرکت نشانه گر روی صفحه تصویر کامپیوتر از انتهای یک خط به شروع خط بعدی
word order U ترتیب واژه ها
word order U ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
word square U جدول کلمات متقاطع
word square U acrostic
word salad U اشفته گویی
word star U یک برنامه پردازش کلمه مشهور که شامل هجی کردن کلمات و ویژگی ادغام پستی استacrostic
word process U ویرایش , ذخیره و تغییر متن با کامپیوتر
word time U زمان کلمه
word salad U سالاد کلمات
buzz word U لغت بابروز
buzz word U رمز واژه
word warp U فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
word wrap U سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word picture U بیان یا شرح روشن
word of honour U قول شرف
word choice U کلمه بندی
word and deed U گفتاروکردار قول وفعل
word addressable U نشانی پذیری کلمه
to plight one's word U عهد کردن
word perfect U یک کلمه پرداز سریع که درچندین نسخه ارائه شده و به کامپیوتر مورد نظر بستگی دارد
to weigh one's word U سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
to stick to one's word U سر قول خود ایستادن
to send word U خبردادن
to send word U پیغام دادن
to rime one word with another U یک کلمه رابا کلمه دیگر قافیه اوردن
word book U کتاب لغت
word count U واژه شماری
word of command U فرمان انتصاب
word fluency U سیالی واژگانی
word of command U فرمان نظامی
word mark U علامت کلمه
word mark U نشان کلمه
word length U درازای کلمه
word length U طول کلمه
word hoard U لغت نامه
word frequency U بسامد واژگانی
word deafness U واژه کری
to plight one's word U متعهدشدن
word book U کتاب لغت
word book U واژه نامه
word choice U بیان
word choice U جمله بندی
A mans word is one . <proverb> U یرف مرد یکى است .
Do not say a word until you know it is exactly rig. <proverb> U تا ندانى که سخن عیب صواب است مگو .
word book U قاموس
word book U فرهنگ لغات
He feels he must have the last word. U او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
to have the final [last] word <idiom> U حرف خود را به کرسی نشاندن
How do you pronounce [say] that [this] word? U این واژه چه جور تلفظ می شود؟
word book U دیکشنری
word book U لغت نامه
A word is enough to the wise . <proverb> U براى عاقل یک یرف بس است .
mum's the word <idiom> U دهان قرص
I always stick to my word. U من همیشه سر حرفم می ایستم
We just received word that . . . U هم اکنون اطلاع رسید که …
written word U کلماتنوشتاری
word-blind U کسیکهبدلیلعقلیدرخواندنبامشکلروبروست
word class U ردهایازلغاتمثلاسم صفت فعل و...
word correction U اصلاحکلمه
swear-word U کفر
swear-word U فحش
four-letter word U واژهی قبیح
He didnt say a word. U یک کلام هم حرف نزد
In what sense are you using this word ? U این کلمه را به چه معنی بکار می برد ؟
word of mouth <idiom> U از منبع موثق
give someone one's word <idiom> U قول دادن یا بیمه کردن
get a word in edgewise <idiom> U وارد شدن درمکالمه
What is the meaning of this word ? U معنی این لغت چیست ؟
Is that your final word ? U همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
Word of honor . U قول شرف
swear-word U ناسزا
This is an elusive word . U این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
four-letter word U واژهیچهار حرفی
to plight one's word U قول دادن
speak a word U چیزی بگویید حرفی بزنید
say a good word for U تعریف کردن
reserved word U کلمه محفوظ
memory word U کلمه حافظه
relying on his word U باستناد سخن وی
microsoft word U یک برنامه پردازش کلمه که توسط شرکت microsoft به وجود امده است مایکروسافت ورد
mum's the word U این سخن فاش کردنی نیست این حرف را باید پنهان داشت
half word U نیم کلمه
procedure word U کلماتی که قبل از شروع مکالمه مخابره می شوند
ghost word U کلمه غیرمصطلح
say a good word for U دفاع کردن
abide by one's word U سر قول خود ایستادن
word of mouth U صدای کلمه شفاهی
speak a word U سخنی بگویید
smear word U عنوان یا لقب اهانت امیز تهمت
send word for him U پیغام برای او بفرستید
send word U خبر دادن
Recent search history Forum search
1affixation
2من دل درد دأرم
2لب آب
1Hafez has a verse (ze chashmam la'le rommaani ..). What does rommaani mean?
2transmembrane
2transmembrane
2single gas
2single gas
1to as
1سیالات
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com